آدمها کفش هستند.
بعضی شان زیبایند ، برق میزنند، اما جنس شان خوب نیست. بعضی همیشه پایت را میزنند اما برای اینکه نشان دهیم صاحب خوبی هستیم، تحمل میکنیم. بعضی برایت کوچک میشوند و درگوشهی جاکفشی در میان انبوه کفشها گم میشود اما خاطراتی که رقم زدند همیشه باقی میماند.
برخی لنگه ندارند، حیف است نپوشی مشان؛ برای همین هرجورکه شدی هر قدرهم که بخندند میخواهیم آنها را پوشیده باشیم.
چندی هم هستند که کهنه اند ، قدیمیاند، اما سالمند و پایمان درونش راحت و اسوده است.
برخی هم رویشان کثیف شده ، بندهایشان رنگ اجر شده ،اما درونشان از تمیزی برق میزند. اینها همانهایی هستند که وقتی طوفان میشود و باران همه جا را خیس میکند نمیگذارند پایت خیس شود گرچه خودشان غرق در آب و گل باشند.
آدمها را نباید نپوشید ، آنها را بشناسید بعد در پایتان کنید.